تلخ نویسی های لقمانعلی

Saturday, March 25, 2006

حقوق بشر و دایره زنگی
خیلی ازوقتها می بینم که دوستان بر سرا ین که حقوق بشرچیه با هم جروبحث و گاه حتی دعوا می کنند. دروغ چرا من هیچوقت علت
اش رانفهمیدم. یک موضوع به این سادگی، این قدر جروبحث و دعوا دارد! حالا می خواهید دعوا کنید، دیگر چرا جروبحث هم می کنید! روزی نیست که در این سایت های متعدد انترنتی، کارشناسان علامه در باره هرچیز وهمه چیز نظر ندهند ومقاله های نادرشان را منتشر نکنند ولی هنوز که هنوز است، نمی دانیم به عنوان یک بشر ایرانی، چه « حقوقی» داریم و چه نداریم. فقط می دانیم که 2500 سال پیش، « حقوق بشر»مان خیلی زیاد بود. به حدی زیاد بود که اصلا دلمان را زد و برای بقیه تاریخ، خودمان گفتم ما « حقوق بشر» نمی خواهیم و رهبران سیاسی ما هم که همیشه به حرفهای ما گوش می دهند، با ما مثل گاو وخر رفتار کردند. اگر هم یک وقتی رویمان رازیاد کردیم ما را روی زمین خوابانده و کف پای مان را فلک کردند تا حالمان جا بیاید.
با این همه، داشتم می گفتم کل موضوع به نظرم خیلی ساده است. تا جائی که من می فهمم آدم- فرق نمی کند می خواهد زن باشد یا مرد- بالاخره شغلی دارد و بابت آن شغل هم روزی، هفته ای و یا ماهی فلانقدر حقوق می گیرد. خوب این می شود « حقوق بشر». حالا یک جا این حقوق زیاد است و جای دیگرکم. یک جا این حقوق را به موقع می پردازند ویک جای دیگر، ممکن است 6 ماه 6 ماه حقوق عقب بماند. تازه در فرنگ، حتی وقتی کار نداری هم حقوق داری. یعنی هر 2هفته یک بار مجبوری بروی و گردنت را کج بکنی و از اداره مربوطه حقوقت را بگیری. ولی اس و اساس حقوق بشر، همین حقوق آدمیزاد است به ازای کاری که می کند یا حتی نمی کند. می گوئید، نه، یک هفته، یک ماه کار نکنید، یا بروید درکشورهائی که از این پرداخت های رفاهی ندارند، زندگی کنید، ببینید « حقوق بشرتان» به چه صورتی در می آید؟
البته اگر «حقوق بشر» پدر و یا مادرتان زیاد بوده باشد، بعید نیست برای شمامسئله ای پیش نیاید. یعنی شما می توانید حتی کار هم نکنید و به اداره هم نروید ولی هم چنان از« حقوق بشر» بالائی بر خوردار باشید. ولی اگر آنها هم مثل من حقوق بشر بخور ونمیر داشتند، خوب، وضع شما هم شیرتو شیر می شود، مثل وضع خودم وازآن بدتر، و ضع بچه هائی که پس انداخته ام.
البته درایران عامل اصلی تعیین کننده « حقوق بشر» فقط حقوق ماهانه یا هفتگی نیست. از قدیم توی ایران مد بوده که « حقوق بشر» آدم به مقدار زیادی به « مداخل» بستگی داشت و الان هم دارد. حالا این مداخل، به چه شکل وصورت هائی در می آید در گذر تاریخ تغییر کرده است. آنهائی که « حقوق بشر» شان زیاد است، معمولادرگیر کارهائی هستند که مداخل زیادی دارد. یک وقت ازلاکهید مداخل می گیرند یک وقت دیگر از شرکت نفت نروژی. یک وقت، مداخل جزو حقوق بشر شخصی شان است و یک وقت دیگر مجبورند، بخشی از آن را به بشرهای دیگری « حقوق» بدهند. یعنی یک خصلت شدیدا« تعاونی» در میان حامیان این نوع « حقوق بشر» در ایران وجود دارد که خیلی جدی هوای هم دیگر را دارند و به حقوق بشر یک دیگر کمک می کنند. یکی از مثال هائی که می توانم خدمت تان ارایه بدهم نمونه آقای شهرام جزایری است. من متاسفانه در آن سال، نتوانسته بودم برای تعطیلات عید نوروز به ایران سفر کنم، اگر می کردم، به احتمال زیاد، شهرام خان، « حقوق بشر» مرا هم کارسازی می کرد. چون آن گونه که از قرائن بر می آید، غیر از شاه شهید ناصرالدین شاه قاجارو امام محمد غزالی، « حقوق بشر» بقیه زعما و قدرتمندان مملکتی از سوی ایشان تامین شده بود. البته از این نمونه ها زیاد است ولی برای این که فراوانی « حقوق بشر» درایران باعث حسادت استکبار جهانی نشود به دستور رئیس قوه قضائیه - قاضی مرتضوی- این موارد را اعلام نمی کنند وبه این ترتیب، از کسانی که برای گسترش « حقوق بشر» در ایران فعالیت شبانه روزی می کنند، بطور علنی قدردانی نمی شود. البته درایران « حقوق بشر» به دوصورت در می آید، یک صورتش، « نقدی» است و صورت دیگر هم به شکل « بن کارمندی» در می آید که بخشی از آن پرداخت می شود و بخش دیگر، جزو حقوق بشر مدیران و مسئولان رده بالای مملکتی است. البته اگر همه این حقوق بشرهای فردی را جمع کنیم و بعد برتعداد بشرها درایران تقسیم کنیم، بدون تردید سطح حقوق بشر درایران بسیار بالاتر از آن چیزی است که به نظر می رسد و این خودش خیلی خوب است. اگر دولت آقای احمدی نژاد که درعین مهرورزی به کارگران سندیکای اتوبوس رانی تهران و زنان پارک دانشجو، هم وغم اش را برای « شادي و شعف و نشاط » مردم گذاشته از چین و ماچین تعداد کثیری دایره زنگی وارد کند، فکرکنم داستان « حقوق بشر» درایران به خوبی وخوشی تکمیل بشود.

Friday, March 24, 2006

هفت شین کجکی:
وقتی بیکار باشید ومثل من و وبگردی کنید می رسید به این سایت و بعد چشمتان می افتد به این « هفت شین» که قرار است باعث نیک بختی خانمها بشود. والله به حضرت عباس من بخیل نیستم که یک کاری بکنیم که خانمها نیک بخت بشوند و اتفاقا خیلی هم خوب است که زوج های جوان «زندگی شان را بر مبنای برابری بنا کنند». چه چیزی بهتر از این؟ ولی می خواهد به فارسی بنویسیم و یا به انگلیسی، به عربی بنویسیم و یا به زبان اسپانیائی، « برابری» برای خودش معنای مشخصی دارد. یعنی نمی توان و نباید در معنای کلمان دست برد. این کار گذشته از نادرستی، گناه هم دارد. از همین اول شروع می کنم. آیا این خانمهای محترم بهتر نبود برعلیه « مهریه» و «جهیزه» اعلام موضع می کردند نه این که از من مرد- در مثل مناقشه نیست- بخواهند که هم مهریه را قبول کنم و هم لابد سند محضری بدهم که همسر محترم هروقت خواست متارکه کند و « مهریه را هم اخذ کند». بابا جان، روراست بگوئید که مردجان، برو زندان دیگه.
من میگم زوجه ها مگر « کالا» هستند که « بها» داشته باشند! هم مهریه را لغو کنیم و هم جهیزه را....
شین دوم هم شین بیخودی است. آیا بهتر نیست که این داستان « اجازه» را بر چینیم نه این که « ضرورت» بودنش را قبول کرده و فقط بخواهیم آن را « دائمی» کنیم.
شین چهارم هم قبول می کند که زوج حق دارد « اجازه بدهد» یا « ندهد» که زوجه کار بکند فقط، این شین نویسان، علاقمندند که این اجازه صادر شود. من که نمی دانم فمینیسم خوردنی است یا پوشیدنی می گویم که یک آدم بالغ که از یک آدم بالغ دیگر برای کارکردن « اجازه» نمی گیرد.
شین ششم و هفتم که خیلی ضایع است. منظورم از ضایع بودن این است که این دیگر چه جور « برابری» است که حق انتخاب مسکن و تعیین شهر زندگی با زوجه است! آمدیم و نیمه دیگر منی که در ابرقو معلم ورزش تنها دبیرستان شهرم و زندگی مان با هزار بدبختی می گذرد دلش خواست در شانزلیزه زندگی می کند! یعنی من باید بروم و در یک مدرسه ای در پاریس معلم ورزش بشوم؟ اصلا بهتر نبود اگر صحبت از « حق» نمی کردیم. خوب، در کجا زندگی کنیم؟ من میگم در جائی زندگی می کنیم که کار بهتری داشته باشیم، یا امکانات بهتری وجود داشته باشد. این که کی تصمیم می گیرد! والله من می گم با هم تصمیم می گیریم. نه کوریم و کر و هر دو هم از حداقلی از هوش و دانش برخورداریم. شما را به خدا بیخود می گم؟
و اما شین آخر، دروغ چرا من هنوز حیرانم که ما چه مرضی داریم که یاد نمی گیریم. خواهش می کنم بیخود به من گیر ندین که دارم به کسی توهین می کنم. من غلط می کنم اگر به کسی توهین کنم! من فکر می کنم این وضعیتی که حضانت بچه ها با پدر باشد غلط اندر غلط است. صحیح اش این نیست که حضانت بچه ها همیشه با مادرباشد. والله جمع دو تا چیز غلط، می شود دو تا غلط. این که درست نمی شود.
بیخود سرتان را به درد نیاورم. خودتان این شین ها را بخوانیدو به راه راست ارشاد بشوید...
1. زوج به زوجه وكالت بلا عزل با حق توكيل به غير مي‌دهد تا زوجه در هر زماني كه بخواهد از جانب زوج اقدام به متاركه نموده و از قيد زوجيت خود را رها كند به هر طريق اعم از اخذ يا بذل مهريه.2. زوجه اجازه دارد از هم اكنون هرگاه خواست به خارج از كشور برود و نياز به اجازه مجدد زوج ندارد. چه براي اخذ يا تمديد يا تجديد گذرنامه و اين اجازه دائمي است. 3. زوجه حق ادامه تحصيل تا هر مرحله اي كه لازم بداند و در هر مكان و محلي كه ايجاب نمايد مخير است.4. زوج ، زوجه را در انتخاب هر شغلي كه مايل باشد و هر كجا كه بتواند كار كند، مخير مي‌كند و اجازه مي‌دهد كه مشغول به كار شود. 5. زوج و زوجه متعهد مي‌شوند هنگام جدايي اعم از اينكه متاركه به درخواست مرد باشد يا به درخواست زن، كليه دارايی‌ كه بعد از ازدواج دائم زوجين به دست مي‌آورد بين آن ها به مناصفه تقسيم شود.6. حق انتخاب مسكن و تعيين شهر يا محلي كه زندگي مشترك در آنجا ادامه پيدا كند با زوجه خواهد بود.7. اگر در آينده زوجين داراي فرزند شدند و طلاق اتفاق افتاد حضانت فرزندان به عهده زوجه باشد و در صورت خروج از كشور نيازي به اذن پدر ندارند.