تلخ نویسی های لقمانعلی

Monday, February 11, 2008

یک شکم خالی یا یک شکم سیر گریه کنم....
وقتی داشتم سخنان آقای وزیر کار را درشیراز می خواندم، بی اختیار اشکم سرازیرشد. جای شما خالی نشستم و یک شکم خالی گریه کردم. بیخود نیست که غیر از دولت فخیمه، بقیه دنیا به این دولت و دست آوردهایش حسودی می کنند. حتی به گفته آقای رئیس جمهور و شماری از وزیران، مردم ایران هم چشم ندارند پیشرفت های محیرالعقول این دولت را ببینند و قبول کنند. من درجواب خارجی هائی که حسودی می کنند می گویم چشمتان کور، شما هم می خواستید یک معجزه هزاره سوم داشته باشید تا وضع تان این طوری مثل ما عالی بشود. به قول وزیر، «امروز شاهد رشد روز افزون و دستيابي به قله‌هاي رفيع پيشرفت در ابعاد مختلف صنعت، كشاورزي، علوم مختلف و دانش روز هستيم» به گفته ایشان دولت « تنها به دنبال حل مشکلات و رفع دغدغه های مردم است». از این جا ببعد نمی دانم چی می شود که روحیه استکباری درایشان حلول کرد و حرفهای خیلی بوداری زده اند. «هرساله بين يك ميليون و دويست تا يك ميليون سيصدهزار نفر به جمع بيكاران افزوده مي‌شود». اگر هر سالی به این تعداد به بیکاران اضافه می شود، پس دولت مهرورز در همین دو سال گذشته، توانسته دو میلیون چهارصد تا دومیلیون و ششصد نفر به بیکاران اضافه کند. باور کنید، من هم مثل شما از اقتصاد چیزی سرم نمی شود، ولی این دست آورد کمی نیست! باید واقعا شکرگزار حکومت مهرورز باشیم که انشاالله وقتی 4 سالش تمام می شود، بیش از 5 میلیون نفر به بیکاران اضافه کرده است. آن وقت شما مجسم کنید، اگر قرار باشد برای سی سالگی یا سی و یک سالگی انقلاب تظاهرات کنیم، فقط کافی است که 2 میلیون از این 5 میلیون نفر شرکت کنند. نه کاری می خوا بد، نه تولید متزلزل می شود، نه اداره ای تعطیل می شود ولی بزرگترین تظاهرات دنیا را خواهیم داشت و می توانیم با همین بیش از 5 میلیون بیکار چنان مشتی به دهان استکبار جهانی بزنیم که از پشت بیفتد زمین. برای این که عناصر ضد انقلاب از این یادداشت بنده که ذوب در ولایت هستم سوء استفاده نکنند، مجبورم شواهدی از « این قله های رفیع پیشرفت در ابعاد مختلف» خدمت شما ارایه بدهم که نگوئید که بنده و آقای وزیر کار همین طور شکمی و به اصطلاح تخمی حرف می زنیم. درروزنامه رسمی مملکت یک وابسته به استکبار از اصفهان نوشته است که «در روزها و هفته هاي اخير شاهد خاموشي هاي سراسري شبانه چراغ هاي روشنايي معابر در بزرگراه ها و اتوبان هاي منتهي به شهر بزرگ اصفهان هستيم، که از شمال و جنوب و شرق و غرب به اصفهان ختم مي شوند يا بالعکس، اين چراغ ها که تا شعاع 25 تا 45 کيلومتري به شهرهاي اقماري اصفهان از جمله شاهين شهر و بهارستان و ذوب آهن و فرودگاه بين المللي اصفهان کشيده شده اند به يکباره و ناگهان همگي شب ها خاموش شده اند». در همان روزنامه، عوامل صیهونیسم جهانی از ساری نوشته اند که «با اين برف و باراني که روز دوشنبه 15 بهمن ماه باريد، دوباره گاز ما در ساري قطع شد. الان نه نانوايي داريم نه حمام و نه مي توانيم خانه مان را گرم کنيم، برق هم طوري است که اگر مصرف کنيم، آخر ماه قبض هاي آنچناني مي آيد و هم اينکه نه قدرت دارد و نه ولتاژ مناسب». من که نمی فهمم نانوائی و حمام چه ربطی به یک دیگر دارند. تازه مگر شما سالی بیش از یک بار به حمام می روید؟ یعنی چی نمی توانیم خانه مان را گرم کنیم! منقل هم ندارید! تازه می توانید، به برنامه تلویزیونی شهریار نگاه کنید و خودتان هم سعی کنید همان کار را بکنید که در این برنامه می کنند، «مجموعه تلويزيوني شهريار، مجالسي را نمايش مي‌دهد كه مرحوم شهريار بانواي دوتار شعر خواني مي‌كند و در تصوير فقط انتهاي دسته‌ساز قابل مشاهده است و جعبه و سيم و دست نوازنده را نمي‌شود ديد، اما در همين سريال ترياك مي‌كشند و نه تنها وافور و منقل و ذغال و غيره را به صورت كامل نمايش مي‌دهند بلكه بازيگران اين نقش دود آن را هم به هوا فوت مي‌كنند.» خوب پدرآمرزیده، شما هم دودش را به هوا فوت کنید!
و بازیکی از آن کمونیست های دو آتشه از استان گلستان گزارش کرده است که «در اين هواي سرد زمستاني گاز خانه هايمان باز هم در استان گلستان قطع شده است». بابام جان، دولت مهرورز برای این که کسی گرفتار گاز گرفتگی نشود گازها را قطع کرده است آن وقت شما بر می دارید به روزنامه نوشته و شکوه می کنید! داشتم این ها را می خواندم و غصه می خوردم که چرا ایرانی ها این قدر حق ناشناسی می کنند و قله های رفیع پیشرفت را نمی بینند که چشم افتاد به یک تکه دیگر، دراینجا خواندم که «دولت نهم در خدمت رساني به مردم و محرومان ركورد بي سابقه اي از خود به جاي گذاشته» به خودم گفتم هی هی! هی.. ای دل غافل، چرا به این رکورد بی سابقه توجه نمی کنی؟ مگر از روزقیامت و یا از نکیر و منکر نمی ترسی؟ پیش خودم گفتم بهترین طریقی که می توانم به این دولت خدمت گزار خدمت کنم این است که پرده از چهره منافقان بردارم. به همین خاطر رفتم سراغ یک روزنامه دیگر، می بینم که وابستگان به استکبار فقط در اصفهان نیستند بلکه در تهران هم سروکله شان پیدا شده، بخوانید تا متوجه عرایض بنده بشوید، «مدتي است كه شهرداري منطقه 6 اقدام به خاموشي اين چراغ‌هايي كه وسط بلوار شيرازي است كرده، متاسفانه اينجا بعد از دو سال پيگيري و دوندگي اهالي به خاطر تصادفاتي كه مي‌شد چراغ وصل كردند، الان چند وقت است چراغ را قطع كردند». خوب قطع کردند که کردند. دولت مهرورز است که با رای شما انتخاب شده و هر کاری که دوست دارد می تواند بکند. تازه، چه اشکالی دارد که از 4 غروب از منزل بیرون نیائید تا خدای ناکرده ماشین نزند به شما. می توانید در کنار خانواده خود وقت تان را به تماشای برنامه های آموزنده تلویزیون از جمله برنامه شهریار که پیشتر به آن اشاره کرده ام، سپری کنید. حسن این کار این است که آتش منقل، اتاق شما را هم گرم می کند و شما وعزیزان شما سرما نمی خورید. حتی می توانید سراین که کی می توان پک محکمتری بزنید با بقیه اعضای خانواده مسابقه هم بدهید وسرتان گرم بشود.
درهمین نشریه « به استحضار مي‌رساند كه در شهرستان ساوه هر خانه اي كه ماهانه 20 متر مكعب بيشتر آب مصرف مي‌كند جريمه مي‌كنند البته به تعداد افرادي كه در يك خانه زندگي مي‌كنند،كاري ندارند و اين نوع الگو بندي مصرف عين بي عدالتي و ظلم است». خیلی هم خوب می کنند. مگر شهر هرت است که خانواده بیشتر از 20 متر مکعب آب مصرف کنند. مگر در نزدیکی تان سنگ و قلوه سنگ نیست! خوب خیرسرتان، بچه تان را بفرستید تعدادی سنگ و قلوه سنگ جمع کند و با آن طهارت بگیرید که در مصرف آب صرفه جوئی بشود. درشرایطی که انرژی هسته ای حق مسلم ماست و استکبار جهانی از همه طرف برجمهوری اسلامی فشار می آورد شما دارید سر آب و برق و گاز با دولت محترم چانه می زنید! حتی من خودم از یکی از علمای اعلام استفتاء کردم و ایشان فرمودند که در شرایط کمبود آب، می توان با پیسی کولا و حتی کوکاکولا هم وضو گرفت . دیگر مشکلات چیست؟
من واقعا متاسفم که طرفداران استکبار در همه سطوح این جامعه اسلامی ما نفوذ کرده و مشغول خرابکاری هستند. درهمین « آفتاب یزد» که پیشتر لینک اش را به دست داده ام، یکی بند کرده است به کمک نمایندگان مجلس به مردم فلسطین و همراه با دیگر وابستگان به صیهونیسم بین المللی، به دروغ گوئی در باره ایران پرداخته، «ضمن سلام به آفتابيان درد آشنا. در شماره قبل روزنامه خواندم كه 163 نفر از نمايندگان مجلس طي نامه‌اي به حدادعادل خواستند بخشي از حقوق خود را به مردم فلسطين اختصاص بدهند. بر آن شدم خاطره‌اي بيان كنم و قضاوت وجدان‌هاي بيدار را به داوري مي‌طلبم. من به اتفاق خانواده‌ام به مسافرت رفته بودم نزديك ظهر در شهرستان ... محل مناسب و خنكي را مي‌خواستيم براي صرف ناهار ، به ما گفتند كه برويد ... كه در ده كيلومتري شهر است. در اين مسير كوهستاني پر پيچ و خم چند لحظه كه از مسير گذشتيم، زن و بچه‌هايي از شكاف كوه آمدند پايين و وسط راه ايستادند و تقاضاي پول و غذا كردند بچه‌هايم از شدت ترس، شيشه‌ها را بالا‌ كشيدند. افرادي بودند با رنگ پريده و صورت نشسته و پاي برهنه و لخت. پشت گوش آنها شپش ديده مي‌شد. به خاطر اين مساله ياد اين نامه افتادم كه نمايندگان مجلس به چه كسي مي‌خواهند كمك كنند و كدام يك از اينها واجب تر هستند؟»
حالا دیگر راستی راستی دلم می خواهد بنشینم و یک شکم سیر گریه کنم.
هرآنچه که بطور مستقیم نقل شده است مسئولیت اش با دیگران است از منابعی که لینک اش را گذاشته ام.

1 Comments:

At 5:13 PM, Blogger Loobia said...

واقعا هم گریه داره. ولی اون طرح راهپیمایی میلیونی بدون تعطیل شدن کارها واقعا هوشمندانه بود.

 

Post a Comment

<< Home