تلخ نویسی های لقمانعلی

Monday, April 23, 2007

این 5 نفر که به این آقا گیر داده اند، درتولید کالاهای مصرفی چه نفشی دارند؟ حتی اگر اون آقای قد بلند را معاف بکنیم- که چون بیکار است ایستاده به تماشا- با این وصف آن 4 نفر باقی مانده از نظر تولید کالا و محصول دراقتصاد هیچ کاره اند.
این جا هم 4 نفر « شغل» دارند که جلوی زنان را بگیرند و بگویند خانم روسری ات دوسانت رفته عقب... آخه این هم شد کار مولد خاک برسرها!

من هم می دانم که این حضرات در مصرف چه می کنند، ولی این جا هم پدرآمرزیده ای برای من توضیح بدهد که این تعداد آخوند دربخش تولیدی اقتصاد ایران چه نقشی دارند؟


این جا هم سه نفر به جمع مصرف کنندگان اضافه شده تا به این خانم بگویند رنگ لباست مناسب نیست! مجسم کنید یکی از این خانم ها بپرسد خانم شما چکاره این؟ بنده به خانمهای دیگر می گم روسری شون را بیارن پائین و یا رنگ های سیاه بپوشن....( البته وقتی لازم است برای این که اسلام به خطر نیفتد و عمل خلاف شرع واقع نشود اگر تنبه بدنی لازم بشود در خدمت نظام هم هستم!)



شمارابخدا جواب بدهید که این سه تاخانم چادری چه دسته گلی به سراقتصاد مملکت می زنند به غیر از این که متقاضی کالاها و خدماتی هستند که خودشان در تولیدشان هیچ نقشی ندارند.




پدرآمرزیده ای برای من روشن کند که این 4 تا عالیجناب تا کنون به کدام تولید مبادرت ورزیده اند! آجری روی آجری گذاشتند؟ یک دسته جعفری پاک کردند؟ کفش کسی را واکس زدند؟ خانه کسی را ساخته اند؟.... البته که مصرف کرده اند.





به دیگران کار ندارم ولی این 6 تا آخوندی که ردیف اول نشسته اند را به عنوان نتیجه گیری ما دررابطه با گزارش تصویری علل تورم در ایران قبول کنید و برای آمرزش روح اموات بنده هم دعا کنید. ولی از شوخی گذشته، لطفا توضیح بدین که این جماعتی که در این گزارش مشاهده کرده اید به غیر از افزودن بر فشارهای تورمی در اقتصاد چه کار مثبتی به نفع کسی می کنند؟
والسلام و علیکم و رحمته الله و برکاته







Friday, April 20, 2007


Monday, April 16, 2007




Thursday, April 05, 2007

زنان و این مکتب نجات بخش!
شماری از ایرانیان الكی خوش، یادتون هست مدتی پیش دلشان را خوش كرده بودندبه « جامعه مدنی» و یا« جامعه مدنی اسلامی و یا
دینی» و در خارج از ایران هم، دوستان گرانقدر ایرانی ما اندر فوائد،« مابعد مدرنیسم» سخن می گفتند و می گویند و یا اندر مزایای کاربردش به زندگی فرهنگی ما، مقاله می نوشتند و می نویسند و یا مصاحبه می كنند. من یكی حرفی ندارم. بگویند وبنویسند ولی آیا این بزرگواران در نظر می گیرند كه به راستی در بارة‌ چه جامعه ای سخن می گویند؟ آیا به واقع ابعاد فرهنگی این جامعه را آن گونه كه واقعا هست، نه بر مبنای تعبیر و تفسیری كه هر كس از آن دارد، می شناسند؟ چون آدم خسته و بی حوصله ای هستم و جان وتوان بگومگو كردن با كسی را هم ندارم، بهتردیدم كه خلاصه ای از مقاله آقای محسن سعید زاده را در زیر بیاورم.
من اگرچه از زمان ناصرالدین شاه كه به دبیرستان می رفتم دین و ایمان درست و حسابی نداشتم، ولی به همان قیامت كه نمی دانم هست یا نیست قسم كه دلم می خواهد قبول كنم كه اسلام عزیز دین قسط است و عدالت. یا خیال خودم و شما را راحت بكنم: هر چه هائی هست كه دولتمردان خداترس و اسلام خواه « جمهوری» اسلامی می گویند. ولی وقتی آدم مقاله هائی از این قبیل را می خواند، حیران می ماندكه بین این دنیای فانی و آن دنیای ابدی و دائمی كدام یك را انتخاب كند؟ مقاله آقای محسن سعید زاده در روزنامة مرحوم « جامعه»، شمارة 77، مورخ 7 خرداد 1377، [ در 28 مه 1998] ص 7 چاپ شده بود. عنوانش این بود : «اگر شما به جای من بودید». برای اطلاع باید بگویم که این آقای سعید زاده، نه فقط معمم است، بلكه مدرس حوزه علمیه قم هم هست [یعنی بود]. از اغلب ایرانی های لیبرال و غیر لیبرال پوزش می خواهم چون این جا دیگر نمی توانند یقه ماركسیست ها را بگیرند و گناه خرابی كار را به گردن چپ ها بیندازند ویا به قول آقای دكتر یزدی، به گردن «رادیكالیسم، خصوصا نوع چپ متاثر از ماركسیسم» ( ایران فردا، شمارة 40، بهمن 1376، ص 35 ) . مصدقی ها هم در این میان كاره ای نیستند. « توده نفتی و بنزینی و گازوئیلی » هم در اینجا نقشی ندارد. هرچه هست از دارالعلم شریعت، یعنی ، شهر « دانشگاهی» قم صادر شده است. در این مقاله، آقای سعید زاده، با ذكر چند روایت می گوید، « حالا اگر من كردار طالبان را به استناد این روایات تصدیق كنم، آیا سخن نامعقولی گفته ام؟» البته كه نه. آنگاه مختصات 18 گانه ای را بر می شمرد كه برای این كه خوانندگان محترم مرا به بی حرمتی به دین و آئین كسی متهم نكنند، واژه به واژه از این نوشته نقل می كنم.
« 1- زنان حق حضور ورفت و آمد در جامعه را ندارند. 2 - باید در خانه بمانند. 3 - و اگر ضرورت اقتضاء كند كه از خانه بیرون آیند، باید از كنار دیوارها و كنار پیاده روها با شتاب بگذرند. 4 - كسی صورت آنها را نبیند. 5 - صدای آنها را نشنود. 6 - این روایات، حتی اجازه حمام رفتن به زنان نمی دهد. 7 - زنان اگر مجبور باشند حرف بزنند فقط باید 5 كلمه بگویند نه بیشتر. 8 - مردان نباید به آنها نگاه كنند و اگر اتفاقا چشم مردی به آنها افتاد برای بار دوم باید سر به زیر افكنند. 9 - مردان حق ندارند با آنها حرف بزنند و حتی سلام كنند و یا آنها را به خوردنی و آشامیدنی تعارف كنند. 10 - مسافرت كردن زنان جایز نیست 11 - مركب سواری [ زنان ] جایز نیست. 12 - تشییع جنازه [ زنان] جایز نیست. 13 - از حضور در نماز جمعه و عید معاف اند. 14 - باید برای مردة خود گریه و زاری كنند. 15 - زنان موجوداتی همردیف اسب و خانه اند. 16 - باید آنها را كتك زد. 17 - اگر زیر مشت و لگد شوهر بمیرند، شوهر قصاص نمی شود. 18 - بیشتر اهل جهنم زنان هستند» ( جامعه، همان شماره، ص 7).
البته این فرمایشات را نویسنده از خودش در نیاورده است بلكه « مضمون نه تنها یك روایت، كه صدها روایت » است كه به همان دلیل پیش گفته، چند تائی را بدون تفسیر نقل می كنم، تفسیرش با خود شما كه در خلوت خانه یا مدرسه هر طور كه دوست دارید، تفسیر كنید.
« از پیامبر روایت كرده اند كه بهترین مسجد زنان قعر خانه هاست». ابوداود از پیامبر نقل كرده است كه « زن عورت است اگر از خانه خارج شود شیطان سراغش می آید. رن ها وقتی در قعر خانه باشند به خدا نزدیكترند».. ابوسیعد خدری از پیامبر نقل كرده است، « از زنان دوری و پرهیز كنید كه نخستین فتنه در بنی اسرائیل از جانب زنان بود».. امام صادق از حضرت علی نقل كرده است كه « مردان از خاك آفریده شده اند..... و زنان از مردان آفریده شده اند. همت آنان متوجه مردان است. پس ای مردان، زنان را حبس كنید». ابوسعید گفته است. « پیامبر (ص) بیرون از مسجد بودند مشاهده كردند زنان و مردان در هنگام خروج با هم راه می روند به زنان فرمود عقب بایستید و از وسط كوچه راه نروید، كنار راه متعلق به شماست». پسر عمروبن العاص از پیامبر روایت كرده است: « شما به زودی سرزمین های عجم را فتح می كنید در آنجا حمام هست كه مردان نباید بدون لنگ وارد شوند و زنان را منع كنید مگر زن مریض یا نفساء [ زنی كه به تازگی زایمان كرده ] را». البته روایت دیگری هست كه پیامبر« زنان و مردان را از حمام رفتن منع كردند و بعد به مردان اجازه دادند» ( همان، ص 7).
البته بی انصافی نكنم. نویسنده محترم از « همة زنان وطنم و هر انسان آزاده ای كه این مقاله را می خواند» پوزش خواستند كه منهم اگرچه وكیل ایشان نیستم، ولی همان پوزش خواهی را به خوانندگان محترم منتنقل می كنم.
حالا شیر فهم شدید كه چرا بعضی از علمای حوزه علمیه ازسیرو شدت « اسلامی كردن» جامعه ابراز نارضایتی می كنند و معتقدند كه لابد توطئه ای در كار است كه سرعت رشد « اسلامی كردن» را كم می كند. از آن طرف، آیا متوجه شده ایدكه چرا حتی سیاستمداران ملی و درست و حسابی ما هم، همیشه در طول تاریخ دراز دامن ما به « اسلام» در ایران رشوه می دادند و چرا شاه مرحوم هم هر وقت كه فرصتی پیش می آمد یا به مكه مشرف می شد و یا می رفت به زیارت مرقد امام هشتم و یا می رفت اسب سواری و هروقت که داشت از روی اسب می افتاد، حضرت ابوالفضل اورا روی هوا می گرفت! یا اصلا بطور کلی، خودما، چرا می خواستیم « سپاه دین» درست كنیم و یا چرا در سالهای 20، « انجمن های اسلامی» درست كرده بودیم و جناب آقای هژیر برای استعمال مشروبات حد می زد و یااگر كسی روزه می خورد، جریمه و حبس می شد! همه و همه به « نجات بخشی» این تعالیم مربوط می شود كه به این نان وماستها نمی شدو نمی توانستیم آنها را جدی نگیریم. خوب، گرفتیم و حالا هم چشممان كور. چرا این قدر از غیر می نالیم؟
بد نیست خدمتتان عرض كنم كه برای بهره مندی مفیدتر از قابلیت های نویسنده، آقای سعیدزاده رابرای مدتی برای تدریس در دانشگاه اوین دعوت کردند وبعد هم خلع لباس کردند.
و اما، اگر آدم دهن بین باشد و ساده اندیش، و تاریخ و فرهنگ مملكتش را خوب نشناسد، حالش از خواندن این 18 مورد می گیرد كه مگر می شود یكی دوسال مانده به پایان قرن بیستم، كسی بتواند حتی به شوخی هم از این حرفها بزند؟ ولی اگر خواننده ساده اندیش و دهن بین نباشد، كمی هم سرش را انداخته باشد پائین و در كتاب های معتبری كه داریم غور وبررسی كرده باشد و بعلاوه، در معانی این مواد تعمق كند- مثل هر مواد دیگر- نئشه می شودو حسابی كیف می كند. من از شرایط كانادا و امریكا و آلمان خبر ندارم ولی می دانم اگر همان دو مورد اول در فرانسه اجرا شود، مسئله بیكاری در حداقل زمان ریشه كن می شود. با ریشه كن شدن بیكاری، دولت مجبور نیست كه هر ماه و هر سال مقدار مالیات ها را برای تامین مالی بیكاری بالاتر ببرد. در نتیجه، قیمت سیگار و آبجو و بنزین هم هر ماهه بیشتر نمی شود [اگر این طوری بشود، گذشته از همة‌ منافع، من فكر می كنم، بحران موجود در ادبیات فارسی هم رفع می شود!]. یا مثلا، ماده مربوط به حمام رفتن، من شما را نمی دانم خودم را می گویم. من خیلی دلم می خواست زن بودم و اجازه نداشتم به حمام بروم. چون با این كه به دستور طبیب معالجم ماهی یك بار بیشتر دوش نمی گیرم، ولی نفسم تنگ می شود و سرم گیج می رود. هر وقت هم كه كله طاسم را با این شامپوها كه معلوم نیست از چی ساخته شده اند، می شورم همة سرم تاول می زند و دو سه روز بعد كه تاول ها می تركند، جلوی سرم به پشت اسبی كه پالونش خوب جا نیافتاده و پشت اسب را می زند، بی شباهت نیست. تا می رود زخم و زیل سرم خوب بشود، ماه بعد می شود و باز روز از نو، روزی از نو، باید دوش بگیرم.
شما را بخدا در نظر بگیرید، حرف و سخنی از این 18 مورد درست تر هم می توان زد! چه معنی دارد كه مردان به زنان سلام كنند؟ این جوری كه نظم ونظام جامعة بشری بهم می خورد!. مگر استادو سخن سرای نامدار ایران، سعدی، نفرموده است.
ترا شرم ناید ز مردی خویش
كه باشد زنانرا قبول از تو بیش؟
زنان را بعذری معین كه هست
ز طاعت بدارند گه گاه دست
تو بی عذر یكسو نشینی چوزن
رو ای كم ززن، لاف مردی مزن
چو از راستی بگذری، خم بود
چه مردی بود كز زنی كم بود؟
چوزن راه بازار گیرد، بزن
وگرنه تودر خانه بنشین چو زن
زبیگانگان چشم زن كور باد
چو بیرون شد از خانه، درگور باد
چو بینی كه زن پای برجای نیست
ثبات از خردمندی ورای نیست
گریز از كفش دردهان نهنگ
كه مردن به از زندگانی بننگ
از آن طرف، به زنها خوردنی و آشامیدنی تعارف كردن كه واقعا خجالت دارد. تازه مخصوصا وقتی كه زنان سنشان هم یك كم بالا باشد!
من می گویم شما اصلا به اسلام و یا نوشتة آقای سعیدزاده چیكار دارید؟ دست روی هرکداممان که بگذارید درست دست گذاشته اید.
حالا من از شما خوانندگان محترم می پرسم: اگر شما به جای نمایندگان زالزالک هفتم ( بعضی ها به آن می گویند مجلس هفتم) بودید و یا در« هیئت موتلفه» كیا وبیائی داشتید، هروقت كه گیر می افتادید و نمی دانستید كه در برابر همة مصائبی كه هست چه خاكی به سر بی قابلیتتان بریزید- قیمت نفت دست خودتان نیست، تولید گندم و جو كه تعریف ندارد؟مرغ های استكباری هم كه به اندازة سابق تخم نمی گذارند! - نمی رفتید و دو تا تو سری نمی زدید سر زنان!
می پرسید وقتی كه در طول تاریخ مان به زنان توسری می زدند، مردان رشید ایرانی كجا بودند؟
می خواستید كجا باشند؟ این بی قابلیت ها، این خاك بر سرها - قبل از این كه به كسی بر بخورد، اول از همه به خودم می گویم - نشسته بودند و به « لطیفه ها» و « تعاریف» مرحوم عبید می خندیدند. بعضی هایشان هم اشعار خدابیامرز سعدی را می خواندند و كیف می كردند!

Sunday, April 01, 2007